کد مطلب:106577 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

خطبه 192-پیمودن راه راست











[صفحه 855]

از سخنان آن حضرت علیه السلام است: سكه: آهن سر گاوآهن كه به وسیله آن زمین را شخم می زنند خوارها: صدای آن (آهن گاوآهن) در زمین الارض الخواره: زمین سست، ضعیف (ای مردم! در راه هدایت و رستگاری از كمی اهل آن بیم نداشته باشید، زیرا مردم در پیرامون سفره ای گرد آمده اند كه مدت سیری آن كوتاه، و گرسنگی آن دراز است. ای مردم! خشنودی و خشم (بركاری) مردم را در كنار هم قرار می دهد (و در پاداش و كیفر شریك یكدیگر می سازد) ناقه ثمود را تنها یك تن پی كرد لیكن چون همگی آنها به این كار رضا دادند، خداوند عذاب خود را بر همه آنان گسترش داد، خدای سبحان فرموده است: (فعقروها فاصبحوا نادمین) پس سرزمین آنها همچون آهن شخم زنی گداخته ای كه در زمین سست فرو رود صدا كرد و فرو رفت. ای مردم! هر كس راه روشن و آشكار را بپوید به آب و آبادانی می رسد و آن كس كه مخالفت كند در بیابان بی آب و گیاه سرگردان خواهد شد). خلاصه این خطبه مبتنی است بر این كه امیرمومنان (ع) كسانی از اصحاب خود را كه در طریق حق و هدایت گام برمی دارند با ذكر این كه راه آنها راه رستگاری است به استقامت و پایداری در این راه ترغیب می كند، و چون معمولا انسان از تنهایی

دچار وحشت می شود. و اگر راهی را كه مشغول پیمودن آن است دراز و دشوار باشد و همراهان او اندك باشند گرفتار بیم و هراس می گردد، امیرمومنان (ع) آنان را نهی می كند از این كه در طریق هدایت به سبب كمی رفیق و همراه، دستخوش ترس و هراس شوند، و این كنایه است از این كه اگر برخی از اصحاب او را وسوسه فراگیرد كه به دلیل این كه شماره آنان اندك و دشمنانشان بسیار است بر طریق حق نیستند آگاه باشند كه اگر چه شمار آنها اندك است اما در راه هدایت و رستگاری سیر می كنند، این وسوسه ناشی از این است كه در راهها عده كم در معرض خطر، و سلامت با كثرت و عده بیشتر است. فرموده است: فان الناس اجتمعوا... تا طویل. این گفتار گویای این است كه علت كمی عده اهل هدایت و سالكان راه حق این است كه مردم دور جیفه دنیا را گرفته و در گرد آن اجتماع كرده اند، واژه مائده (سفره) را برای دنیا استعاره فرموده، زیرا همان گونه كه سفره محل گرد آمدن طعامهای رنگارنگ است دنیا نیز محل اجتماع لذتهای گوناگون است، ذكر كوتاهی مدت سیری و بهره برداری از این سفره كنایه از كوتاهی مدت عمر آدمی در این دنیاست، و دراز بودن زمان گرسنگی اشاره به عذابها و شكنجه های طولانی است كه بر اثر فر

و رفتن در خوشیها و لذتهای دنیا در آخرت دامنگیر انسان می گردد، واژه جوع برای نیاز طولانی انسان پس از مرگ به طعامهای حقیقی روحانی كه عبارت از كمالات نفسانی است استعاره شده همان كمالاتی كه انسان در دنیا بر اثر غفلت آنها را از دست داده است، بدنی جهت است كه واژه مذكور به مائده كه استعاره برای دنیاست نسبت داده شده است، شاید هم این كلمه برای اندوه و افسوسی كه پس از مرگ بر اثر جدایی از لذتهای دنیوی و این كه دیگر به آنها دست نخواهند یافت و محرومیت او از آنها طولانی خواهد بود استعاره شده باشد، و در این عبارت صنعت مقابله رعایت گردیده، زیرا گرسنگی در برابر سیری، و درازی در مقابل كوتاهی قرار داده شده است. فرموده است: ایها الناس... تا السخط. معنای سخن مذكور این است كه رضایت و خشنودی مردم به منكرات و گناهان، آنان را در عذاب خداوند شریك یكدیگر می سازد و به گرد هم در می آورد. هر چند بیشتر این مردم مرتكب اعمال مذكور نشده باشند، همچنین خشم و غضب آنها نسبت به كسانی كه دوستدار اعمال خداپسندانه اند آنان را در جرگه به جاآورندگان منكرات قرار می دهد، مصداق این گفتار داستان قوم ثمود است كه به سبب پی كردن ناقه، عذاب خداوند همگی آنان را

فراگرفت در صورتی كه همه آنان مرتكب این نافرمانی نشده بودند، لیكن خداوند عمل مذكور را در قرآن به همه آنها نسبت داده و فرموده است: (فعقروها) یعنی: آنها ناقه را پی كردند، و عذاب نیز همگی آنان را فراگرفت زیرا همه آنان به پی كردن ناقه خشنودی داشتند، ضمیر هاء در فعل عموه به رجل یا به عقر كه مدلول جمله عقر می باشد برگشت دارد، یعنی: زیرا با اظهار خشنودی به این گناه، عمل زشت آن مردم را میان خود تعلیم دادند، و خداوند در قرآن به همین معنا اشاره، و فرموده است: (و اتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منكم خاصه) روشن است كسی كه به انجام یافتن كاری راضی و خشنود باشد، با انجام دهنده آن كار، شریك و به منزله اوست، همچنین كسانی كه به اعمال خداپسندانه رضا و خشنودی داشته، و به آنچه باعث غضب و خشم حق تعالی می شود خشمگین باشند، خداوند آنان را در شمول رحمت خود شریك یكدیگر می سازد و در گرد هم قرار می گیرند. فرموده است: فما كان الا ان خارت ارضهم... تا الخواره. این گفتار تفسیری است بر آیه شریفه (فاصبحوا نادمین) و چگونگی عذابی را كه بر قوم ثمود رسید بیان می كند، چنان كه قرآن نیز با ذكر (فاخذتهم الرجفه) آن را توضیح داده است. امیرمومنان (ع) چ

گونگی این عذاب را بیان می كند و صدایی را كه از سرزمین آنها به هنگام خسف یا فرو رفتن در زمین بلند باشد، با آواز آهن گاوآهن تفتیده ای كه در زمین به آسانی فرومی رود تشبیه فرموده است، قید گداختگی آهن مذكور برای بیان شدت صدا و سرعت فرو رفتن خانه ها و دیار آنها در زمین است، زیرا اگر آهن مذكور گداخته باشد آوازی زیاده بر معمول از آن برمی خیزد و بیشتر به داخل زمین فرو می رود. اما داستان قوم ثمود این است كه: بنابر آنچه نقل شده است آنها بازماندگان قوم عادند كه پس از آن كه قوم مذكور نابود گردید، شمار اینها به تدریج زیاد شد، و از عمر طولانی برخوردار بودند، چنان كه وقتی یكی از آنها خانه ای برای خود بنا می كرد، هر چند آن را محكم و استوار می ساخت هنوز او زنده و در قید حیات بود كه آن خانه فرسوده و ویران می شد، از این رو آنها كوهها را تراشیده و در آنها خانه برای خود بنا كردند، و با خوشی و فراخی در زندگی، روزگار می گذرانیدند، اما از فرمان خداوند سرپیچی كردند و در روی زمین به تباهی، و پرستش بتان پرداختند، خداوند صالح (ع) را به پیامبری به سوی آنها برانگیخت و چون قوم ثمود عرب بودند، و صالح از نظر نسبت و تبار از طبقه متوسط آنها بو

د، هنگامی كه آنها را به فرمانبرداری خداوند دعوت كرد آنها سرباز زدند و جز اندكی از آنها كه مستضعف و تهیدست بودند دعوت او را نپذیرفتند، از این رو صالح آنها را از رفتاری كه داشتند برحذر داشت و از عذاب خداوند بیم داد، آنها از او خواستند كه آیه و نشانه ای به آنها بنمایاند، صالح گفت چه آیه و نشانه ای می خواهید؟ گفتند در عید ما كه در فلان روز سال ا ست به همراه ما بیرون بیا و پروردگار خویش را بخوان، و ما نیز خدایان خود را می خوانیم، اگر دعای تو اجابت شد ما پیرو تو می شویم، و اگر دعای ما پذیرفته گردید از ما پیروی كن، صالح پیشنهاد آنها را پذیرفت و در زمانی معین شده بود با آنها بیرون آمد، آنان خدایان خود را ندا دادند، لیكن پاسخی از آنها برنیامد و دعایشان اجابت نشد، از این رو بزرگ آنها رو به صالح كرده ضمن اشاره به سنگ بزرگی كه جدا در كناری از كوه قرار داشت و به آن كاثبه می گفتند گفت: از این سنگ ناقه ای برای ما بیرون بیاور كه پیكری ستبر و پر كرك داشته باشد، اگر چنین كنی ما تو را تصدیق كرده دعوتت را پذیرا خواهیم شد، صالح بر آنچه گفتند از آنها عهد و پیمان گرفت، سپس به نماز ایستاد و دعا كرد، ناگهان آن سنگ مانند شتربارداری كه

بچه اش را بزاید، ناقه ای ده ماهه ستبر و پر كرك آن چنان كه درخواست كرده بودند از آن جدا شد و این جریان را بزرگان آنان نظاره گر بودند، پس از این ناقه صالح بچه ای كه از حیث درشتی مانند خودش بود به دنیا آورد، بزرگ قوم و شماری از آنها پس از مشاهده این معجزه به صالح پیغمبر ایمان آوردند، لیكن فرزندان اینها از گروهی از سران آنها از ایمان آوردن به صالح منع كردند، مدتی از این واقعه گذشت، و ناقه با بچه اش در میان درختان می چرید و یك روز در میان به سوی آبشخور می آمد، و سر در چاه آب می كرد و آب آن را تا ته می نوشید، سپس میان پاهای خود را باز می كرد، و مردم آنچه می خواستند از آن شیر می دوشیدند و ظرفهای خود را از شیر آن پر كرده هم می آشامیدند و هم ذخیره می كردند، و چون فصل تابستان و گرما فرا می رسید، ناقه به بیرون آبادی می رفت، و هنگامی كه شتران و گاو و گوسفندان قوم ناقه را می دیدند از آن به داخل آبادی می گریختند، و چون سرما فرا می رسید ناقه به درون آبادی می رفت و حیوانات آنها به بیابان فرار می كردند، و این كار بر آنها گران آمد، در این میان دو زن به نامهای عنیزه ام غنم و صدقه دختر مختار كه اغنام و مواشی زیاد داشتند، و از ا

ین راه به آنها زیان رسیده بود، مردم را به پی كردن ناقه تشویق كردند، و در نتیجه مردم به نام قدارالاحمر دست و پای ناقه را قطع كرد و كشت، و سپس مردم گوشت آن را میان خود قسمت كرده و پختند، پس از آن بچه ناقه از آن سرزمین دور شد و به كوهی كه آن را غاده می نامیدند بالا رفت، و در آن جا سه بار فریاد برآورد، صالح پیغمبر كه این آواز را شنید به مردم گفت بچه ناقه را دریابید شاید خداوند عذاب را از شما برطرف كند اما آنها نتوانستند بر آن دست یابند، و پس از فریادی كه بچه ناقه زد همان سنگ آغوش باز كرد و آن حیوان در آن داخل گردید، صالح پیغمبر به مردم گفت: در بامداد فردا رخسار شما زرد و در روز بعد سرخ و در روز سوم سیاه خواهد شد، و سپس عذاب خداوند شمارا فرا خواهد گرفت، و چون مردم نشانه های عذاب را مشاهده كردند تصمیم گرفتند صالح را به قتل برسانند، لیكن خداوند او را نجات داد و به سرزمین فلسطین درآمد. چون روز چهارم فرا رسید، مردم به هنگام چاشت تلخی مرگ را حنوط خویش كردند، و سفره زمین را كفن خود ساختند و خروش آسمانی در رسید، و زمین بلرزید و به سختی شكافته گردید و آنها را پس از آن كه دلهاشان از جا كنده شده بود در كام خود فرو برد و ناب

ود شدند. و هدایت و توفیق با خداوند است.


صفحه 855.